شعر پرمعناي سي تير


 


به حيرت از تو اگر
1
ولي :
سالخورده ي دف زن
سايه ي تسخيري
اصل چهار غله و جنجال
واسطه خون بود
نه سالگي ام
به خانه مي آمد
و خرما بسته بندي شيريني داشت
خون سيامک گندم رست
2
مي گذرم
و باغچه طي مي کند
تو را
و خنده ي ستاره اگر ديوار
جذام حجله روي
هيولاي زير هشت
ضرابخانه پر از سکه ست
و اسطبل شاهي اسب مي طلبد
خون
سيامک گندم رست
3
نمي رمانمت اي توفان
هلال ضربي سيالسنگ
که پشت کرده / ميهنم / از دست مي شود
نمي تابد
از من به قطره اي
که حشمتيه کاسه گردان بود
و کاسه سرم ارزان
که سالهاي بي تو مرا دنبال
دو سوم دريا بودم
حشم دو پرچم گل ها
خون سيامک گندم رست
4
تو از کجاي گريه نماياني
که از ميان دايره سر مي روم
و از دهان گور
زبان گرگ هاي خانه زاد
روسپي هانه هاي پير تر از کشمير
مخ هاي بي شعبان
و تازيانه ، موجه
عمر
در حمام زرهي
درشکه ها تاريک
و لابه هاي کهن
خون سيامک گندم رست
5
پاک مي شود خاطرم
در بادهاي غير موسمي
نه سالگي ام به خانه مي آيد
از جان خود گذشتم
با خون خود نوشتم
يا مرگ يا مصدق
گريه فاسد بود
زمين مجاور ماهي ها
و سينا ساحل
خون سيامک
گندم رست
6
ترس
سايه ي شرم آگيني داشت
در چارباغ مدرسه/ خالي
نمي دويدم
دست نه سالگي ام نمي کشيدم
صداي قامت شاملو
ديار کسرايي
و چشم خالي اسفنديار
خون سيامک گندم رست
7
سرک مي کشي
کسوف بيستم مرداد
بيست و
پنجم مرداد
بيست و هشتم مرداد
و سرچشمه تهي ست
تير از واله خون مي چيند
بازار در گذر سر مي رود
پلاک چندم او
و باد مي بالد
خون سيامک گندم رست
8
که باز
سر نرود احساس
سپيده از سر ميدان تير
و تازيانه از تنوره ي نيلوفر
بهار گريه کني
درخت سينه داده به گنجشک
خون سيامک گندم رست
9
سپيد نپوشي
عروس ارزنة الروم
قرار آسمان و حنجره ي کور
بسته هاي اسکلت بر آب
چه آفتي که نرفته ست
خون سيامک گندم رست
10
چه خسته مي کشي
سپيده ي عمويي
کامياب
مرور قافله در باد
در باد درخت خاني آباد
در باد غروب عشرت آباد
در باد نگاه وکيلي توفان مي کرد
نمک بر زخم مپاش
کلاغ کافه نادري سابق
نامه به مقصد نمي کشد
خون سيامک گندم رست




سي وقفه




طنين کاهن اگر اما
1
سراب با ملکي همراه
هراس با فلک الافلاک
لشکر زرهي
و کدتاي کبيسه
به سالگرد تماشاي آب در پاييز
و جامه از تن دنيا ربود
مرزنگوش
خون سيامک گندم رست
2
دروغ در مولن روژ لباس رنگي مي پوشد
کرشمه در مولن روژ لباس رنگي مي پوشد
فراق در مولن روز لباس رنگي مي پوشد
کمرنگيري
شرار بيست و هشتم مرداد
کريم پور شيرازي سياوش آتش هاست
و او در آينه ها تنها
خون سيامک گندم رست
3
بغل وا مي کني
کميته پا مي گيرد
شکنجه سر بر مي دارد
در اخم کوهستان
و نام آدم ها
خون سيامک گندم رست
4
پر از ارامنه
درد - آوا
تبار تزريقي
و ابرهاي يکسره در پاييز
چنين که پير مي پرد از ديوار
عبور خواب تو کش مي دهد
و يال اسب به مجرا
خون سيامک گندم رست
5
نه اين که دامن او
خاموش
و ابر،‌پرپرزن
سحر کپک زده ي وهم
توپخانه خيره به دنيا
نگاره ها خالي
و دام پاره
خيس گذر تاريک
خون سيامک گندم رست
6
هنوز هشتي سبز آباد
نگاه ليل پر از شاخه
خواب قنسول از دريچه گذر مي کند
و سمت ديگر من افراست
صداي دور علف
چشم ديگري ست
دست تازيانه در ميانه ي ميدان
عبور خنده با انوشه به لبخند مي رسد
خون سيامک گندم رست
7
ميان کوچه خبر گام مي زنم
از حوض سلطان بالا مي کشي
از شهرباني
غروب و چکمه ي دژبان
خيال زيبايي
هنوز آن بالاست
و کاروان ان رگ سيال
خون سيامک گندم رست
8
کلاه پاره به سر اندوه
و عشق پير صفرخان
کرانه ها خالي
دوباره آن طرفم
جان پونه حلق آويز
هراس شاعرانه
پرم درياست
خون سيامک گندم رست
9
نمي شوم از ديدار
درنگ مي گذرد
صداي پاي کلاغ
و من
سرم از دنبال
عشق لانه ي ماهيخوار
خون سيامک گندم رست
10
حضور خاطره
افشار طوس ناپيدا
و جاده کفترک از شيب شهرضا جاري
نگاه مزرعه از لاي جامه خونين بود
و فاطمي پنهان
خون سيامک گندم رست






سي تبسم




و جانب عطر شفق
1
جهان که جعد کلالي نيست
سپيده سر برگرداند جلالي مي ريزد
بنفشه پا بردارد
شبم پر از دانه ست
نه
سالگي ام به خانه مي آيد
شنيدم بهمني گردان مي سازن
براي بازي فکري سربازا زندان مي سازن

و قهوه خانه تهي
قرار جعفر آهنگر
خون سيامک گندم رست
2
نگاه کهنه
اقدسيه بر آتش داد
نهان فتنه تو را
گمان نمي برم
چراغ فاصله عباسي ست
خون
سيامک گندم رست
3
سرگرداني
پري که باغچه مي کارد
ميان پنجره و پاييز
و روزبه عاشقانه اگر کوتاه
مرام ساحل اگر
پرده مي کشد سينه
خون سيامک گندم رست
4
آزادي غايب بود
شمال از من باران تر
و  مرتضي / جلوترم از مرگ
پياده مي شود
غروب لشکر زرهي با او
ميان شانه ها و شترخان
هنوز ناپيداست
خيال آن گل اگر چرخ مي خورم
تاريک
خون سيامک گندم رست
5
دهان
چه تلخ مي گذرد
و باد
پر از صداست
آب هاي غروب
ميان لاله زار و قد تو
تنها
قيام مردم
نيست
و مار مي رقصد
خون سيامک گندم رست
6
زمان
اجازه ي رفتن بود
کسوف شبنم و خورشيد
درک شوم حقيقت
و ابتداي تهي
خون سيامک گندم رست
7
ابرهاي در ميانه سالي دود
ارابه هاي مرده
کلاف سر در پا
پرده نمي گرداند
قهوه
خانه
دور مي زند سحاب و اکبر گلپايگاني
و پير مي پرد
بهار و آتش بي منقار
خون سيامک گندم رست
8
پياده مي ترکد
ديدار
دانه اي از ريگ
پيچ و تاب کبوتر
کنار چوبه ي تاريک
و عشق با تو به ميدان
و آفتاب
ميان دست
تو تأخير مي کند
غرور زورخانه
مهيا ست
خون سيامک گندم رست
9
ساه بماني سال
سر به راه قدم بر مي دارد آب
سر بهراه قدم برمي دارد باد
سر به راه قدم بر مي دارد او
و آب به لانه مي بندد کبک انجير
خون سيامک گندم رست
10
ولي
سالخورده ي دف زن
گرگم به هوا سيرم و شب بالا
اسا چپرنگ پيرم و شب بالا
امان نبرا سيرم و شب بالا
کرمج زير پا پيرم و شب بالا
والبي سلام وسلام
و عليک و عليک
بر جمالش
خون سيامک گندم رست






سي پاره ي برهنگي دانوش




مرا عبير عبارت
ميزان همين مجسمه ي سنگي ست
منقار در سوال
خامشي عمر
ارواح بي درخت
دخيل راه ست
پروانه اي که فرش کرده اند و
باورم اين هنگام
در خاطرات کهنه شناور نيست .
پايان آخرم از اول
اين لوح چندم ماهي هاست
ماهي که آشتي ست
آشيانه اگر در چاه
مي خنددم سکوت
درک تو ناپيداست
با من چراغ مي وزد
جواني ات
آوار
شبنم است
سوگند بر جداره ي فروردين
چشمي به روي چشم مي پرد اما
خواب زمين براي دايره ها
کوتاه ست
منقار در سوال
فصل سوم مرداد
تعميد بارقه
با مهميز
هر شب
بر اقتضاي هر چه تباهي ست
پره هاي بيني آن برج
مي لرزد
آشکار
تحليل مي رود مخاط خاطره
در شلاق
رد صداي گرگ
حافظه ي درياست
پاي حصار چندم دنيا
در خواب هم بخار مي شود و
خاک : پلکي نمي زند
تشتي لبالب از خيال تو
تصوير مبهمي
باغي پر از برهنگي دانوش
بدر تمام آشيانه ي کوت
ماهي که آشتي ست
آشيانه اگر در چاه



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jill کتاب زمینه ی روانشناسی هیلگارد تالیف ریتا اتکینسون ترجمه محمد تقی براهنی محصولات فرهنگی بارکد Kody تبلیغات در گوگل دنا بلاگ جک پالت آسِمونِ مَن